دست دراز دولت‌‌‌‌‌ها در گرفتن و دست کوتاه شان در دادن

استان های نفت و گازخیز؛ قصه رنج و گنج!

فرهاد وفایی

 عدم توسعه یافتگی استان‌‌‌‌‌‌های نفت و گازخیز جنوب نظیر بوشهر، خوزستان، کهگیلویه و بویراحمد، ایلام و سایر استان‌‌‌‌‌‌های خطه زاگرس مصداق بارز دست درازی دولت‌‌‌‌‌ها در گرفتن و دست کوتاهش در دادن است.

از سالی که اکتشاف نفت در خوزستان (مسجد سلیمان) آغاز شد، چندین دهه صادرات نفت از جزیره خارگ استمرار دارد تا زمانى که طرح‌‌‌‌‌‌های توسعه گازی پارس جنوبی در جنوب استان بوشهر رقم خورده و امروز که با استقرار صنعت بزرگ پتروشیمی از خام فروشی عبور کرده‌ایم، هنوز استان‌‌‌‌‌‌های میزبان این صنعت از بدیهی‌ترین حقوقی که به نام مسئولیت‌‌‌‌‌‌های اجتماعی، حق آلایندگی، اشتغال و… که باید به توسعه محیط پیرامونی کمک می‌کرد، بی بهره اند.

شهرت شهر اولین‌ها (اکتشاف نفت در مسجد سلیمان)، پایتخت انرژی (بوشهر) و بام نفتی(گچساران) القابی است که به استان‌‌‌‌‌‌های جنوبی اختصاص داده شده است اما شوربختانه در این استان‌‌‌‌‌ها شاخص فقر و فلاکت با سود و درآمد این ابر شرکت‌‌‌‌‌ها هم‌خوانی ندارد.

عمق محرومیت و عقب ماندگی تاریخی و افزایش لجام گسیخته آسیب‌‌‌‌‌‌های اجتماعی خود شاهد این مدعاست.

ماجرای اخیر درباره مالکیت باشگاه استقلال تهران توسط هلدینگ پتروشیمی خلیج فارس حکایت مشت نمونه خروار از این ناعدالتی هاست.

دلیل یادداشت من اینجاست، وصل به تن جنوب اما شیر باز و بسته کردنش از جایی دیگر فرمان می‌گیرد، استقلال به هلدینگ خلیج فارس واگذار می‌شود، اًبَرشرکتی که بزرگترین هلدینگ پتروشیمی ایران و دومین در آسیا است.

تنها در استان بوشهر و شهر عسلویه نزدیک به ۱۰ پتروشیمی بزرگ متعلق به هلدینگ خلیج فارس است، شرکت‌‌‌‌‌‌‌هایی که میزان درآمد سالانه هر کدام‌شان سر به ده‌ها میلیون دلار می‌زند. پتروشیمی‌های مبین، نوری، پارس، هنگام، دماوند و… از بزرگ‌ترین شرکت‌‌‌‌‌‌های این هلدینگ‌اند و بخش اعظم در آمدی خود را از عسلویه دشت می‌کند، در حالی که به واسطه فعالیت‌های تولیدی محصولات شیمیایی آلودگی‌‌‌‌‌‌های شدید زیست محیطی را به مناطق پیرامونی خود را تحمیل کرده است.

حتی اگر این آلودگی‌‌‌‌‌ها هم نبود، چارچوب‌‌‌‌‌‌های اخلاقی باید وجود می‌داشت که سیر توسعه مناطق پیرامونی با افزایش توان تولیدی و درآمدزایی این شرکت‌‌‌‌‌ها متناسب باشد، ولی با گذشت ۱۴ سال از وجود این هلدینگ، یک پروژه ورزشی ملی بزرگ آبرومند در سطح استان بوشهر توسط آنها انجام نشده است، در عوض امروز خود را مکلف می‌داند که برای مالکیت تیم استقلال تهران هزینه کند یا به آن چنین دستور داده اند و باید تبعیت کنند.

در حالی که در تیم‌ملی فوتبال ایران سه مهاجم لژیونر بوشهری عضویت دارند، تیمی از این استان در سطح اول فوتبال کشور حضور ندارد و حتی تنها تیم نفتی این استان (پارس جنوبی جم) در کنار تیم‌‌‌‌‌‌های ریشه داری چون شاهین و ایرانجوان بوشهر از حداقل زیرساخت‌‌‌‌‌‌های فوتبالی محروم‌اند.چگونه است که وقتی پای کمک به تیم‌های این استان می‌رسد تبصره‌ها و ماده‌های قانونی پسوند غیر قانونى شان پررنگ می‌شوند اما یک شبه می‌توانند برای آبی و قرمز سند مالیکت صادر کنند؟

بحث تنها بر سر گرفتن مالکیت آبی‌‌‌‌‌‌های پایتخت نیست، حتی مدارس فوتبالی هم در کلان شهرهای ایران وجود دارند که با سفارش پذیری نزدیکان از پول پتروشیمی عایدشان می‌شود و پسران جنوب هنوز باید فوتبال را بروی زمین‌‌‌‌‌‌های خاکی دنبال کنند.

در استانی که تب فوتبال داغ است و جین جین استعداد ریخته و هیچ شرکتی غیر از شرکت‌‌‌‌‌‌های پتروشیمی و نفت وگازی پا نگرفته است، چه کسی باید از فوتبال بوشهر حمایت کند تا شاهینی که لیگ برتر بوده امروز به دسته سوم فوتبال کشور سقوط نکند!

کدام پتروشیمی امروز باید اسپانسر پارس جم باشد تا این تیم با بهترین و بروز ترین امکانات به بالاترین سطح فوتبال کشور بازگردد؟

چرا ایران‌جوانی که امروز نمایندگانش در تیم ملی بیشتر از باشگاه‌‌‌‌‌‌های لیگ برتری است باید در دسته سوم لیگ فوتبال به حیاتش ادامه دهد؟

چرا یک ورزشگاه ملی آبرومند در استانی که بیشترین درآمد هلدینگ مربوط به آن است ساخته نشود!

اگر نام هلدینگ اسمش خلیج فارس است و سود آن هم از خلیج فارس؛ چرا هیچ عایدی یی از آن نصیب بچه‌های خلیج فارس نمی‌شود؟

سوگمندانه باید گفت علی رغم اعتراض‌‌‌‌‌‌های رسانه‌‌‌‌‌‌‌‌ای و فضای مجازی و انتقاداتی که پیرامون این اقدام صورت گرفته است تاکنون هیچ گونه پاسخ شفاف و قانع کننده‌‌‌‌‌‌‌‌ای از سوی مدیران هلدینگ و وزارت نفت ارائه نشده است که جای تعجب دارد؛ گویی افکار عمومی برای مدیران این صنعت ارزش و جایگاهی ندارند؟!